اقبال لاهوري
زمين به دوش خود الوند و بيستون دارد
غبار ماست كه بر دوش او گران بوده است!
محتشم كاشاني
ز لبي يست كام جانم چو گلوي شيشه پر خون
كه به جرئت تخيل نگزيده ام هنوزش
شيخ بهايي
ساقيا ! بده جامي ، زان شراب روحاني
تا دمي بر آسايم زين حجاب جسماني
پرويز خائفي
سپرده ايم به فرمان باد ، كشتي عمر
كنون كرانه ي تقدير ما ، كرانه ي ماست
فاضل نظري
شبيه يكد گريم و چقدر دلگير است
شبيه بودن گل هاي بي شميم به هم
محمد علي بهمني
شايد و يا شايد هزاران شايد ديگر اگر چه
اينك به گوش انتظارم جز صداي مبهمي نيست
فاضل نظري
صحبتي نيست اگر هم گله اي هست از او
ميتوانيم برنجيم مگر ما از ماه !
بيدل
صفحهي سادهي هستي رقم غير نداشت
هر كه شد محرم اين آينه خود بين آمد
غيور اورنگ آبادي
طريق عشق ز پروانه مي توان آموخت
كه سوخت جان عزيز و خموش رفت و گذش
محتشم كاشاني
طبيبا چون شكاف سينه پر گشت از خدنگ او
مكش زحمت كه در زخمي چنين مرهم نمي گنجد
درويش مجيد طالقاني
ظلمست كه بيرون كُني ام از قفس اكنون
كز جور توام ريخته شد بال و پر آنجا
كاظم بهمني
عشق با اينكه مرا تجزيه كرده است به تو
به تو اصرار نكرده است فرايندش را
افشين اعلا
عمري ست كه شرمنده شد از زندگي ام مرگ
چون ديد به شوق سفر ، آمادگي ام را
محمد علي بهمني
غم آنقدر دارم كه مي خواهم تمام فصل ها را
بر سر سفره ي رنگين خود بنشانمت ، بنشين غمي نيست
امير خسرو دهلوي
غصه ام مي كشد اي دل سخن صبر مگو
وه چرا گويي از آن كار كه نتواني كرد
پروين اعتصامي
فرزند ، ز مادر است خرسند
بيگانه كجا و مهر مادر
راهب اصفهاني
فراقت كاش هر دم كار بر من سخت تر گيرد
كه تا هر كس مرا بيند دل از مهر تو بر گيرد
كاظم بهمني
قلب من موقع اهدا به تو ايراد نداشت
مشكل از توست اگر پس زده پيوندش را
پرتو اصفهاني
قاتل هر كه در رسد تن به هلاك در دهد
تن به هلاك در دهم من برود چو قاتلم
فيض كاشاني
كردم آلوده به مي جامه ي تقوا و صلاح
آه گر دامن پاك تو نگيرد دستم
افسانه عزب دفتر
كجا را نشانه گرفته اي
كه به ميدان نرفته
زخم برداشته ام
فاضل نظري
گفتم اين غم به خداوند بگويم ديدم
كه خداوند جدا كرده زمين را از ماه
فاضل نظري
گر جوابم را نمي گويي ، جوابم كن به قهر
گاه يك دشنام از صدها دعا شيرين تر است
فاضل نظري
لب تو ميوه ممنوع ، ولي لب هايم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل كند نشد
كاظم بهمني
لحظه ي تشييع من از دور بويت مي رسيد
تا دو ساعت بعد دفنم همچنان جان داشتم!!
محمد علي بهمني
من در تو گم گشتم مرا در خود صدا مي زن
تا پاسخم را بشنوي پژواك سان اي دوست
فيض كاشاني
منوش ساغر دنيا كه درد ناب نماست
درونش خون دلست از برون شراب نماست
فاضل نظري
نيستي كم ! نه از آيينه نه حتي از ماه
كه ز ديدار تو ديوانه ترم تا از ماه
كاظم بهمني
نه نفهميد كسي منزلت شمس مرا
قرن ها بعد در آن كنگره ها مي فهمند
همام تبريزي
وجود خاكي ما را به كوي دوست چه كار
كه نيست لايق باغ بهشت خار و خسي
حامد عسگري
واي بر تلخي فرجام رعيت پسري
كه بخواهد دلي از دختر يك خان ببرد
محمد علي بهمني
همواره چون من ، نه ، فقط يك لحظه خوب من بينديش
لبريزي از گفتن ولي در هيچ سويت محرمي نيست
سنجر كاشاني
همه راه چاه دارد همه چاه تيغ و دشنه
تو كه تشنه ي حياتي به ديار ما نيايي
فاضل نظري
يك قطره ي آبم كه در انديشه ي دريا
افتادم و بايد بپذيرم كه بميرم
فاضل نظري
يا چشم بپوش از من و از خويش برانم
يا تنگ در آغوش بگيرم كه بميرم
گاه مي انديشم ، گاه سخن مي گويم و گاه هم سكوت مي كنم. از انديشيدن تا سخن گفتن حرفي نيست. از سخن گفتن تا سكوت كردن حرف بسيار است. در اين باور آنكه سخن را با گوش دل شنيد سخن سخني نغز و دلنشين می شود. اينبار نيز خواستم انديشه كنم ، سخن بگويم. خواستم سكوت كنم تا سكوت سخن را براي دل خود به تصوير بكشم. اي عزيز سفر كرده ، گر به آشيانه ام سفر كردي ، سكوتم را پاسخ ده...
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان
شعر و ادب و عرفان و آدرس http://www.sheroadab-zt.loxblog.com لینک نمایید
سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
خبرنامه وب سایت:
آمار وب سایت:
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 157
بازدید ماه : 549
بازدید کل : 92088
تعداد مطالب : 1102
تعداد نظرات : 48
تعداد آنلاین : 1
Alternative content